- چشمک زدن
- قسمی بر هم زدن چشم بقصد ایما و اشاره اشاره کردن بگوشه چشم
معنی چشمک زدن - جستجوی لغت در جدول جو
- چشمک زدن
- بر هم زدن آهستۀ پلک ها به قصد ایما و اشاره
خاموش و روشنی چراغ و مانند آن
- چشمک زدن
- Squint, Wink
- چشمک زدن
- щуриться , подмигивать
- چشمک زدن
- schielen, zwinkern
- چشمک زدن
- примружувати очі , підморгувати
- چشمک زدن
- mrużyć oczy, puścić oko
- چشمک زدن
- 眯眼 , 眨眼
- چشمک زدن
- semicerrar os olhos, piscar
- چشمک زدن
- socchiudere gli occhi, strizzare l'occhio
- چشمک زدن
- entrecerrar los ojos, guiñar
- چشمک زدن
- plisser les yeux, cligner de l'œil
- چشمک زدن
- fronsen, knipogen
- چشمک زدن
- ขมวดตา , กระพริบตา
- چشمک زدن
- menyipitkan mata, kedipkan mata
- چشمک زدن
- لمح , رمش
- چشمک زدن
- आंखें सिकोड़ना , आंख मारना
- چشمک زدن
- למצמץ , למצמץ
- چشمک زدن
- 目を細める , ウインクする
- چشمک زدن
- 눈을 찡그리다 , 윙크하다
- چشمک زدن
- göz kırpmak
- چشمک زدن
- kufumba macho, kupepesa macho
- چشمک زدن
- চোখ টিপে টিপে দেখা , চোখ মারানো
- چشمک زدن
- آنکھیں سکڑنا , آنکھ مارنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بگوشه چشم اشاره کننده، چشم زخم زننده، جادوگر ساحر
با چشم شور بکسی آسیب رسانیدن و بمعنی پلک را باز و بسته کردن
چشم زخم به کسی رساندن، با چشم شور به کسی نظر کردن و به او آسیب رساندن
بستن و باز کردن پلک ها، اشاره کردن با چشم
ترس و بیم داشتن، بیمناک بودن از کسی یا چیزیبرای مثال دوخته بر دیده از این ناکسان / کاهل نظر چشم زنند از خسان (امیرخسرو)
بستن و باز کردن پلک ها، اشاره کردن با چشم
ترس و بیم داشتن، بیمناک بودن از کسی یا چیزی
سرپانشستن
جستن خیز برداشتن، چمباتمه زدن
چشمک زدن
چشم زخم رسانیدن
حرکتی که ورزشکاران هنگام شنا کردن در آب یا در هوا انجام میدهند معلق زدن
سرپا نشستن، چمباتمه زدن
معلق وارو زدن در آب یا روی زمین